بررسى حديث « سلسلة الذّهب » (2)

نويسنده: محمّد رحمانى





سلسلةالذّهب، در نگاه دانشمندان دانش درايه

محدّثان در دانش درايه25، احاديث را به اقسام گوناگون تقسيم كرده اند و هر حديثى را به لحاظ قوت و ضعف، تحت عناوين مختلفى داخل كرده اند. دراين قسمت، جهت آشنايى بيشتر با شناسنامه حديث « سلسلةالذهب »، چند عنوان از عناوين فراوانى را كه اين حديث، داخل در مجموعه ذيل آنهاست، مورد بحث قرار مى دهيم. يادآورى اين نكته لازم است كه در اين بخش، تنها به عناوينى كه نشانگر اهمّيّت حديث است، بسنده مى گردد.

1ـ قدسى

حديث سلسلةالذهب، از آن جهت كه محتوا و مفاهيم آن، از جانب پروردگار متعال بر قلب مبارك رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) القا شده و الفاظ آن از خود ايشان مى باشد، حديث قدسى است.26

2ـ متواتر 27

حديث سلسلةالذهب، اگرنگوييم متواتر لفظى است، بى شك متواتر معنوى هست28؛ زيرا در بحثهاى گذشته روشن شد كه اين حديث را شيعه با عبارات مختلف، در حدّ زيادى نقل كرده اند29 و اهل سنّت نيز آن را با
سندهاى گوناگون، نقل كرده اند؛ و چنانچه اشكال گردد كه : متنهايى كه با سندهاى گوناگون نقل شوند ، تفاوت دارند، در جواب مى گوييم: برخى جملات روايت، در تمامى آنها آمده است.

3ـ مسلسل 30

حديث سلسلةالذهب، از آن جهت كه بر اساس برخى نقلها با كلمه «حدّثنى» و در برخى نقلها با كلمه «سمعت ابى» نقل شده، مسلسل نام گرفته است؛ و از آن جهت كه در سند آن،از امام رضا(علیه السّلام) تا گوينده حديث (خداوند)، پيشوايان معصوم(علیه السّلام) قرارگرفته اند، حديثى مسلسل است و چون شايسته است كه اين سند با آب طلا نوشته شود، «سلسلةالذّهب» نام گرفته است.

4ـ مسند 31

حديث مورد بحث، از آن جهت كه تمامى رجال سند آن ذكر شده اند، حديث مسند نام گرفته است.
گفتنى است كه برخى ديگر از اصطلاحات دانش درايه نيز بر حديث «سلسلةالذهب» منطبق است كه فرصت طرح آنها نيست.

اهمّيّت سند حديث سلسلةالذهب، در گفته محدّثان

در اين بخش، بنا نداريم از تك تك رجال سند حديث، بحث رجالى (توثيق و تضعيف) داشته باشيم؛زيرا نيازى به آن نيست. اين حديث را محدّثان شيعه و سنّى با سندهاى گوناگون نقل كرده اند و درباره سند حديث، عباراتى كه حاكى از اهميت آن است، بيان كرده اند. افزون بر اينها، مضمون حديث در بسيارى از آيات و روايات ديگر نيز آمده است؛ بنابراين، همانگونه كه پيش از اين گفته شد، اگر نگوييم متواتر لفظى است، به طور قطع متواتر معنوى مى باشد.
در اينجا برخى از گفته هاى محدّثان را ـ كه حاكى از اهمّيّت دادن آنها به سند حديث است، مى آوريم.

1ـ حافظ ابونعيم مى نويسد:

هذا حديث ثابت مشهور بهذا الاسناد من رواية الطاهرين عن آبائهم الطيّبين وكان بعض سلفنا من المحدّثين إذا روى هذا الاسناد قال لو قرئ هذا الاسناد على مجنون لأفاق.32
اين حديث، با همين سند از انسانهاى پاك، از پدران پاكشان رسيده و يكى از محدّثان بزرگ پيشين، هنگامى كه اين حديث با همين سند روايت شد گفت چنانچه اين سند بر فردى مجنون خوانده شود، سالم مى گردد.

2ـ علامه إربلى درباره اهميت سند حديث مى نويسد:

قال الاستاد ابوالقاسم القشيرى رحمه الله إنّ هذا الحديث بهذا السند بلغ بعض امراء السامانية فكتبه بالذّهب وأوصى أن يدفن معه فلمّا مات رؤى فى المنام فقيل ما فعل الله بك فقال غفرالله لى بتلفّظى بلا إله الاّ الله وتصديقى محمدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسول الله مخلصا وأنّى كتبت هذا الحديث بالذّهب تعظيما وإحتراما.33
استاد ابوالقاسم قشيرى ـ خداى رحمتش كند ـ گفت حديث سلسلةالذهب با همين سند، به يكى از شاهان سامانى رسيد و آن را با آب طلا نوشت و وصيّت كرد كه با او دفن شود. پس از مرگ، در عالم خواب ديده شد. سؤال شد چه بر سر تو آمد؟ در جواب گفت: خداوند به واسطه گفتن جمله لااله الاالله و باور رسالت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از روى اخلاص، و آنكه من اين حديث را با آب طلا به خاطر بزرگداشت و احترام آن نوشتم، مرا بخشيد.

3ـ محدّث قمى پس از نقل حديث مى فرمايد: رواه صاحب «بشارة الشيعة» عن كعب الحبر ثم قال لحرى أن يكتب بالذّهب.34

اين حديث را صاحب كتاب «بشارة الشيعه» از كعب الحبر نقل كرده و گفته سزاوار است اين حديث با آب طلا نوشته شود.

4ـ ابن صبّاغ مى نويسد:

فعدّوا أهل المحابر والدّوى الذين كانوا يكتبون فأنافوا على عشرين ألفا.35
تعداد نويسندگان صاحب قلم و دوات كه حديث سلسلةالذّهب را [آن روز] مى نوشتند، بيشتر از بيست هزار تن شمار كردند.
5ـ احمدبن يوسف غرمانى در اخبار الدّول، پس از نقل حديث، همان عبارت بالا را به اضافه داستان به زر نوشتن سلطان سامانى نقل مى كند.36
6ـ شيخ مؤمن شبلنجى، دراين باره، در كتاب نورالابصار، همان عبارت بالا را نقل مى كند.37
7ـ علامه قندوزى حنفى نيز در ينابيع المودّه، شمار نويسندگان حديث را بيست هزار نقل كرده است.38
8 ـ محمدعلى البار، كه سنّى است، در كتاب الامام على الرضا و رسالته فى الطّب النبوى، مى نويسد:
امام رضا در حالى اين حديث را املا كرد كه جمعيّت طالب علم قابل شمارش نبودند.39
9ـ مؤلف «التّدوين فى اخبار القزوين»، از امام ابن حنبل نقل مى كند كه اگر اين سند بر مجنون خوانده شود، به حال عادى برمى گردد.40
بايد يادآور شويم كه محدّثان، درباره كمتر حديثى چنين تعابيرى به كار برده اند.

پيام حديث، تبيين فلسفه سياسى اسلام

گرچه در اين نوشتار، بررسى سند و متنهاى گوناگون دنبال مى گردد، ولى نگاه اجمالى به پيام حديث نيز خالى از فايده نيست. بى شك اصل امامت، در اسلام، اهميت بسيار دارد. از اين رو، در بسيارى از آيات و روايات، بدان توجه داده شده است؛ از جمله آيات:
الف: ياايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم …41
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خداى را فرمان بريد و پيامبر و صاحبان امر (امامان) را كه از شمايند …
ب: اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا …42
امروز43، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دين شما پسنديدم …
ج: انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون.44
همانا سرپرست شما خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده اند؛ آنان كه نماز را برپا مى دارند و زكات مى دهند، درحالى كه در ركوعند.
اهمّيت اصل «امامت» از گفتار امامان شيعه و اهل بيت(ع) ، نيز به روشنى آشكار است؛ تا آنجا كه درباره نهج البلاغه گفته اند:
معظم خطبه فى السياسة واقلّها فى الزهد.45
بخش عمده خطبه هاى نهج البلاغه درباره سياست است و اندكى از آن در موضوع پارسايى.
و امام رضا(علیه السّلام) در اين باره مى فرمايد: إنّ الامامة زمام الدين ونظام المسلمين.46
همانا امامت، شيرازه دين و سبب نظم مسلمانان است.
اهميت اين مطلب تا جايى است كه مرحوم ثقةالاسلام كلينى، قسمت عمده مطالب كتاب شريف اصول كافى (بيشتر از يك سوم) را به موضوع امامت و شناسايى رهبر اختصاص داده است و چون امامت تداوم نبوّت، و موجب حفظ و حراست از توحيد و احياگر اسلام اصيل است، و از جانب ديگر، امامت شكل دهنده نظام و فلسفه سياسى است، اگر گفته شود اسلام منهاى امامت و ولايت، اسلام بى روح و جان (و به تعبير امام راحل، اسلام امريكايى)47 است، سخنى مبالغه آميز نخواهد بود.
و باز به همين دليل است كه در تاريخ سياسى اسلام، امامت، بيشترين سخنان و حماسى ترين صحنه ها را (همچون غديرخم كه كاملترين انتخاب و عاشورا كه خونين ترين صحنه در تاريخ بشريت است) به خود اختصاص داده است. و در جريان تحقّق يافتن چنين نظامى (نظام امامت)، با فراز و نشيب بسيار، فلسفه سياسى اسلام، شكل گرفته و تكامل و تبيين يافته است. سفر تاريخى امام رضا(علیه السّلام) از مدينه به طوس و اجتماع عظيم مردم نيشابور و سخنان طلايى حضرت در آن سامان ـ كه از مراكز بزرگ علمى جهان آن روز به شمار مى آمده ـ را نيز بايد تداوم همان خط تحقّق نظام امامت دانست.
بى شك، آنچه سبب شد كه امام(ع) اين حديث را املا كند، ذيل حديث بود كه بيانگر نظام و فلسفه سياسى اسلام و تداوم حركت غدير و عاشوراست. زيرا اگر ما بپذيريم جمله «بشرطها وشروطها وأنا من شروطها» نيز صادر شده، امام(علیه السّلام) سه اصل مهم اعتقادى را به عنوان راه رستگارى، به گونه اى صريح بيان كرده اند:
1ـ لااله الاالله، كه بيانگر توحيد است،
2ـ بشرطها، كه بيانگر نبوّت است،
3ـ وشروطها، كه بيانگر لزوم اعتقاد به امامت ائمه معصومين است.
و اگر جمله «بشرطها» نباشد و تنها جمله «بشروطها وأنامن شروطها» باشد، چون امامت، جانشينى نبوّت است و امامت، دلالت بر نبوّت نيز دارد، از اين صورت هم باز، سه اصل مهم را مى توان استخراج و برداشت نمود.
بنابراين، امام(ع) در اين حديث، امامت را كه به اصطلاح، علّت مبقيه اسلام مى باشد، بيان كرده است و امروز، ملاحظه مى فرماييد كه انقلاب اسلامى مردم ايران كه بر اساس چنين فلسفه سياسى (محوريّت امامت) بنا نهاده شده، يكى از هزاران ثمره اين حديث و مانند آن است.

جمع بندى

از آنچه كه تا به حال گذشت چند امر، قابل استفاده است:
1ـ همانگونه كه پيش از اين گفته شد، بى شك با نقلهاى گوناگون شيعه و سنّى، حديث از تواتر (لااقل تواتر معنوى) برخوردار است.
2ـ اگرچه روايت با متنهاى مختلف نقل شده، دور نيست همان نقلى كه شيخ صدوق در سه كتاب توحيد و معانى و عيون آورده است و در بسيارى از منابع ديگر شيعه و سنّى (از جمله بشارة المصطفى وينابيع المودة وروضة الواعظين) نيز آمده، همان مورد اشتراك باشد.
3ـ در زمان صدور حديث، اختلاف است؛ برخى مانند مؤلّف الفصول المهمّه، زمان ايراد حديث را هنگام ورود حضرت و برخى ديگر، مانند مؤلّفان بشارةالمصطفى و عيون اخبارالرّضا، هنگام خروج ايشان از نيشابور دانسته اند؛ ولى از قراين بسيارى مى توان استفاده كرد كه صحيح، هنگام خروج حضرت است؛ بويژه كه بيشترين نقلها اين مدّعا را اثبات مى كند.
4ـ اجتماع عظيم شهر نيشابور كه تنها بيش از بيست هزار صاحب قلم و نويسنده در آن تاريخ در ميان آنها بوده است، نشانگر عشق و علاقه عميق مردم به خاندان رسالت و نبوّت در آن عصر است.
5ـ در مورد سفرى كه حضرت، اين حديث را در خلال آن املا كرده اند نيز اختلاف به چشم مى خورد. زيرا برخى از نقلها (از جمله نقل محمدعلى البار در كتاب الامام على الرضا) مى گويند در سالى بوده است كه حضرت وفات فرمودند؛ يعنى پس از گذشت دوسال از بيعت.48
ليكن صحيح آن است كه اين حديث، در مسير حركت امام از مدينه به طوس بيان گرديده و شاهد بر اين مطلب، نقلهاى مختلف حديث است در كتابهاى گوناگون كه همه (بجز يك مورد) همين را نوشته اند.
6ـ به همين سند، در بسيارى از كتابها، ولاية على بن ابى طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى نقل شده؛ از جمله در معانى الاخبار49 و بحارالانوار.50
7ـ اگرچه در برخى از كتابها جمله «بشرطها وشروطها» آمده است، ولى راقم اين سطور، اين جمله «بشرطها» را تا به حال نيافته است.
8 ـ روشن شد كه حديث، از نظر سند و متن، بسيار محكم و كم نظير است و اين شبهه كه چرا در كتب اربعه (بويژه اصول كافى) نيامده، بى اساس مى باشد؛ زيرا ثقةالاسلام كلينى در مقام جمع آورى تمام احاديث نبوده است.

پي نوشت :

25 . دانش درايه، علمى است كه در آن از متن، سند، طريق صحيح و سقيم، و آنچه كه در پذيرش و ردّ حديث نقش دارد بحث مى گردد. (مامقانى، مقباس الهداية فى علم الدّراية، مؤسسة آل البيت، ج1، ص41؛ علم الحديث و درايةالحديث، ص5؛ اصول الحديث، ص14؛ الرّعاية فى علم الدّراية، ص45).
26 . مدير شانه چى درباره تقسيم حديث به قدسى و غيرقدسى و تعاريف مربوط مى نويسد:
حديث قدسى، عبارت از حديثى است كه پيغمبر(ص) از خداوند، اخبار مى كند؛ بدين گونه كه معنا و مضمون آن بر قلب پيغمبر القا مى شود و پيغمبر(ص) با لفظ خود، آن را ادا مى نمايد. (علم الحديث ودرايةالحديث، ص13)
دانشمندان دانش درايه، افزون بر بيان اقسام حديث قدسى، تفاوتهايى را ميان حديث قدسى و قرآن از آن جهت كه هردو كلام الهى مى باشند بيان كرده اند؛ از جمله:
1ـ قرآن، معجزه الهى است؛ ولى حديث قدسى معجزه نيست.
2ـ منكر قرآن، كافر است؛ ولى منكر حديث قدسى، كافر نيست.
3ـ قرآن، توسط جبرئيل بر رسول الله(ص) نازل مى گرديد، برخلاف حديث قدسى.
4ـ الفاظ آيات قرآن، منسوب به خداوند متعال است؛ برخلاف الفاظ احاديث قدسى.
5ـ مس نمودن آيات قرآن، بدون وضو حرام است؛ ولى مس احاديث قدسى، بى وضو حرام نيست.
علاقه مندان مى توانند جهت اطلاع بيشتر از حديث قدسى و احكام آن، به كتابهاى زير مراجعه كنند: مقباس الهداية، شيخ عبدالله مامقانى، ص70؛ علوم الحديث و مصطلحه، صبحى صالح، ص11؛ مستدركات مقباس الهداية فى علم الدراية، ج5، ص45؛ مجمع البحرين، ج6، ص371؛ الاحاديث القدسيّة، ج1، ص4؛ اصول الحديث واحكامه، جعفر سبحانى، ص20.
27 . تقسيم ديگرى كه در كتابهاى درايه، درباره حديث انجام پذيرفته، تقسيم آن به متواتر و آحاد است. شهيد ثانى در اين باره مى نويسد:
وينقسم الخبر مطلقا ـ اعم من المعلوم صدقه وعدمه ـ الى متواتر وآحاد … وهو ما بلغت رواته فى الكثرة مبلغا احالت العادة تواطؤهم على الكذب واستمر ذلك الوصف فى جميع الطبقات حيث يتعدّد. (الرّعاية فى علم الدراية، ص62)
خبر، چه صدق آن روشن باشد و يا نباشد، به متواتر و آحاد تقسيم مى گردد … و متواتر، عبارت است از خبرى كه راويان آن در حدّى از كثرت باشد كه به طور عادى هماهنگى آنها بر دروغ گويى محال باشد و اين كثرت، بايد در تمامى طبقات حديث جريان داشته باشد.
28 .خبر متواتر، به لفظى و معنوى و اجمالى تقسيم مى شود. متواتر معنوى، خبرى است كه با اخبار ديگرى، در معنا اتّحاد داشته باشد. (علم الحديث ودرايةالحديث، ص37)
29 . براى آگاهى بيشتر، به كتابهاى زير رجوع شود: مقباس الهداية، مامقانى، ص87؛ ضياءالدّراية، ص15؛ وجيزه شيخ بهايى، ص97؛ الرعاية، شهيد ثانى، ص62؛ علوم الحديث ومصطلحه، دكتر صبحى صالح، ص146؛ مستدركات مقباس الهداية فى علم الدراية، ج5، ص57؛ اصول الحديث واحكامه، جعفر سبحانى، ص23.
30 . يكى از اقسام حديث در علم درايه، مسلسل است. شهيد ثانى در اين باره مى نويسد:
وهو ما تتابع فيه رجال الأسناد على صفة.
مسلسل، حديثى است كه رجال سند آن، با يك صفت، پشت سر هم نقل گردند.
(الرّعاية فى علم الدّراية، شهيد ثانى، مكتبة آيةالله المرعشى، تحقيق عبدالحسين محمدعلى بقال، ص117)
حديث مسلسل نيز اقسامى دارد؛ زيرا وحدت در صفت، يا قولى است و يا فعلى؛ و گاهى وحدت اشتراك در اسم و يا اشتراك در مكان و مانند اينها مى باشد. از اين روى، برخى از ارباب علم درايه، مسلسل را به هشت قسم تقسيم كرده اند و چون بررسى تفصيلى آن در اين مقال نمى گنجد، به همين مقدار بسنده مى شود. خواستاران، به اين منابع مراجعه كنند: مستدركات مقباس الهداية فى علم الدراية، مامقانى، مطبعة مهر، ج5؛ علم الحديث ودرايةالحديث، كاظم مديرشانه چى، ص71؛ مقباس الهداية فى علم الدراية، ج1، ص259؛ علوم الحديث ومصطلحه، دكتر صبحى صالح، ص249؛ ضياءالدّراية، ضياءالدين علامه، ص31؛ وجيزه شيخ بهايى، ص96؛ و نيز اصول الحديث و احكامه، جعفر سبحانى، ص82.
31 . از ديگر اصطلاحات علم درايه درباره احاديث، اصطلاح مسند و يا به عبارت ديگر متصل، در برابر مرسل، معلق، موقوف و مقطوع است. مديرشانه چى در اين باره مى نويسد:
مسند، حديثى است كه سلسله سند آن در جميع مراتب تا معصوم، مذكور و متصل باشد كه قهرا حديث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نيست. (علم الحديث ودراية الحديث، ص56)
در اين باره مى توان به كتابهاى زير مراجعه كرد: ضياءالدراية، ضياءالدين علامه، ص27؛ وجيزه، شيخ بهايى، ص95؛ علوم الحديث ومصطلحه، ص216؛ مقباس الهداية، مامقانى، ج1، ص202 و اصول الحديث واحكامه، جعفر سبحانى، ص65.
32 . حليةالأولياء وطبقات الأصفياء، حافظ ابونعيم احمدبن عبدالله اصفهانى، دارالكتب العلميّة، ج3، ص192.
33 .كشف الغمّة فى معرفة الأئمّة، علامه إربلى، دارالكتاب الاسلامى، بيروت، ج3 ، ص98؛ سفينةالبحار، محدّث قمى، ج3، ص326 (ماده ذهب)؛ منتهى الأمال، محدث قمى، ج2، ص286.
34 .سفينةالبحار، شيخ عباس قمى، دارالاسوة، ج2، ص115 (ماده حدث).
35 . الفصول المهمّة فى معرفة احوال الائمّة، الامام ابن الصّبّاغ، منشورات دارالحديث، ص235؛ ينابيع المودّة لذوى القربى، سليمان بن ابراهيم القندوزى، ج3، ص122؛ الصواعق المحرقة، ص204.
36 . اخبارالدّول وآثار الإول، احمدبن يوسف الغرمانى، عالم الكتب، ج1، ص344.
37 . نورالابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، شيخ مؤمن شبلنجى، منشورات الرّضى، ص313.
38 . ينابيع المودّة، سليمان القندوزى الحنفى، دارالاسوة، ج3، ص122.
39 . الامام على الرضا ورسالته فى الطب النبوى، محمدعلى البارّ، دارالمناهل، ص82.
40 . التدوين فى اخبار القزوين، عبدالكريم بن محمد الرّافعى القزوينى، تحقيق عطاردى، دارالكتب العلميّه، ج2، ص213.
41 . نساء/59.
42 . مائده/3.
43 . مطابق آنچه از امامان و منابع معتبر اسلام به ما رسيده است، اين روز، روز هجدهم ذى الحجه سال حجةالوداع است كه پيامبر اسلام، على(ع) را به امامت نصب فرمود.
44 . مائده/55؛ دراين باره به آيات: مائده/67، قصص/68، احزاب/36، معارج/1تا3 و بيّنه/7 مراجعه شود.
45 .تاريخ الأدب العربى، دكترعمر فرّوخ، ج1، ص309.
46 . سفينةالبحار، شيخ عباس قمى، دارالأسوة، ج1، ماده أم؛ و دراين باره به كتاب «عيون اخبارالرّضا(ع)» و نيز خطبه هاى 4و34و103 نهج البلاغه مراجعه فرماييد.
47 . صحيفه نور، ج21، ص8و21و74و91.
48 . الامام على الرضا ورسالته فى الطّب النّبوى، محمدعلى البارّ، دارالمناهل، ص82.
49 . معانى الاخبار، ص371، ح1.
50 . بحارالانوار، ج39، ص246 و ص247.

منبع:www.hadith.net